دعا کنید من نیز یکی از قربانی های آن گردم

امام روح الله :
ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل وخرافه را شکسته ، تا به سرچشمه ی زلال اسلام ناب محمدی صلی الله عیه واله برسیم.
و امروز ؛غریب ترین چیزها در دنیا اسلام است؛
ونجات آن؛قربانی می خواهد.
دعا کنید من نیز یکی از قربانی های آن گردم.

-در صددند با بازسازی جریان عاشورا و با نشان دادن چهره امامزادگان، شیعه را ریشه کن کنند

این دستگاه فاسده ....!

-مراقب دشمنان حسین باشید شما را از او جدانکنند

انان که در دستگاه امام حسین فضولی می کنند (آنان که می گویند قمه بدعتی است که سیدالشهدا نیز از آن راضی نیست و...)

به دنبال شبهه افکنی مغرضان و خیال بافی آنان و ظالمان به آل محمد برماست که ریحانه ی کربلا  وکربلا فوق الشبهات و.. را بنگاریم و جواب آن سفلگان را بدهیم

د-

ه-

این گونه برخوردها در جامعه ی مذهبیمان اگر فراوان نباشد کم هم نیست....شما هم میتوانید مثال هایی برای این تکفیر ها در موارد گوناگون بیابید....

آنچه در همه ی این برچسب زنی ها مشترک است " نیت خوانی" است

فرایندی که به آسانی صورت می گیرد :

ابتدا روشنفکرانه و یا خصمانه دیگر افکار را می شنویم

واگر آن را مطابق عقیده ی خویش وشاید هم میل و سلیقه ی خود نیافتیم

به طوری که اعتقاد به این چرندیات را که  با انکار افکار و امیال ما، افکار و امیالی که مساوی  با اسلام حقیقی است، مساوی و یکی دانستیم

اتوماتیک وار و با چیدن یک قیاس مساوات (به قول منطقی ها مساوی المساوی مساوی) مشت آن بزمجگانِ منافق و پرت وپلا گو را بازمی کنیم و ندا میدهیم

"ای روزگار..! ای دنیای ناپایدار..! باید روزگاری بشود که ما زنده باشیم و در این روزگار بخواهند هنرپیشهها نقش او را به مردم نشان بدهند..؟! مردم..! بدانید! این نقشه ها برای این است که وقتی قمر بنی هاشم را به آن صورت نشان دادند، دیگر این سوز و گداز در روضه ها نباشد. برای این است که آن کسانی که آن صحنه را ببینند و آن هنرپیشه را تماشا کنند دیگر آنچنان که باید، در عزای او نسوزند. ولی باید بدانند اگر با چکمه و با کراوات خواستند این چراغ را خاموش کنند و نشد، با این ریش ها و با این یقه های باز هم این نور خدا خاموش شدنی نیست، دیگر ختم کلام"

 

 

 

 

 

 

  • یک قربانی

شبی دیگر است و بازخوانی دیگر از پرده ای به نام عاشورا.

شب زدگان ِ مرعوب از تاریکی ، به دنبال خامه ی مرسِّم می گردند.

براستی این پرده به کدامین قلم نگاشته شده ؟

عقل یا عشق؟ خِرَد یا احساس؟ بینش یا عواطف؟ شعور یا شعار؟

بال پروانه ای درکنار شمع پاسخشان می دهد که ترسیمِ این اثر جز به قلم عشق ناممکن است ، عاشورا تجسم یک دنیا احساس است و این جز با قلم عشق نانوشتنی است.

خرد گویان ِ وحشت زده از سوختن بال پروانه ندا می دهند: آن روز که خرد را به نقاشی فرا خوانند تابلوهایی جز به رنگ سفید وسبز نخواهد نگاشت. سفیدی تنها پاسخ سیاهی است، و سرخی این تابلو نشان ، از بسته بودن دستان خرد  در هنگام ترسیم آن است.

خردمدارن نابخرد که نمایندگی عقل را به ناحق ستانده اند نعره می کشند : این تابلو آویختنی در هر زمانه نیست ، چراکه مملکت وجود آدمی را سلطان ، عقل است وعقل تابلویی به رنگ خون را برنمی تابد.

عاشق ِسوخته بال ، خسته از تفسیرعشق وعقل برای چندمین بار ، یافته های خود را مرور می کند:

حقیقت عشق فراتر از عشق پروانه است ، عشق ِپروانه فقط تمثل عشق آدمی است. فطرت الهی انسان به کمال عشق می ورزد و کمال پیام عقل است. عقل رهنمون به ماندنیهاست وماندنیها دوست داشتنی وعشق ورزیدنی.

هرجای پای عقل است لبخند عشق درکنار آن. پس این دوگانگی میان عشق وعقل ازکجاست!؟

آتشی ازاین همه جفا به عقل وعشق او را فرامی گیرد وفریاد می زند:

ای شمایان که جز ازخِرَد مغمور به غبار طبیعت ، تصویری ندارید، نقابِ طبیعت از چِهرِ خِرَد خویش بیاندازید، احساسات خویش را از خامی فرا برید ، عواطف متعالی در پرتوی عقل را باور کنید تا لبخندِ زیبای عقل را در نقاشی ِقلم سرخ ِ احساس نطاره گر باشید.

تا«عین» عقل را در تابلوی عاشورا قربانی ِ«عین» عشق نکنید.

تا این نماد عقلانیت و تبلورعشق را تابلوی همیشه ی زنگی کنید.

تا تجهیزِ شعور را به چماقِ شعار در روی این پرده ببیند.
و در آخر، خرد را ببینید که فریاد زنان می گوید : من جوهرِ قلمِ عشقم در خلق این اثر.
  • یک قربانی

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیر المومنین ، جمله ای که بسیاری ، با افتخار و تبختر ، به یکدیگر هدیه می دهند واین سخن را از شعارهای خود ، به حساب می اورند.

از بد حادثه ، ساده انگاران -یعنی کسانی که دائما از برخورد امواج متحرک در هوا با تارهای گوششان ، فرحناک می شوند مشروط به آنکه ان امواج والفاظ مطابق میل باشد- به این متکبران ، دل خوش کرده اند و انان را سرمایه ها و اسوه هایی برای جامعه میدانند . غافل از انکه این زود باوران یک روی سکه را دیده و از نگریستن به روی دیگر محروم شده اند .

شناخت آن طرف سکه ، به کمی دقت نیازمند است .

اکثر افراد ؛ برای شناخت و شناسائی میزان بازدهی وکار امدی یک عقیده، به جامعه ای که طلایه دار و مدعی آن عقیده است ، خیره می شوند.


اگر زندگی داعیه داران ، مملو از سعادت و کامیابی بود ، نشان آنست که تفکر نافع و قابل پیرویست و گرنه عقیده ایست بی فایده و شاید هم مضر.

به خاطر این مهم ، فرموده اند : شیعتنا هم الباب به این معنا که هر کس میخواهد ما را بشناسد به شیعیانمان نگاه کند .

ولی با کمال ناباوری می بینیم : مدعیان شیعه گری با اعتماد به نفسی که به خود دارند ، از ارتکاب گناهانی چون غیبت ، فحش ، بددهنی، دروغ وریاکاری و تمسخر و .. ابائی نداشته چرا که ولایت مولایم علی ، با انجام عملیاتی شیمیایی ؛ گناهان انان را تبدیل به حسنات می کند .و با بدبینی ؛ افرادی که عقیده شان مخالف انان است را دشمنی لجوج دانسته و برائت از ان دشمنان را واجب کرده و در عین حال ، خود را شیعه و نمایندگان و مبلغان ولایت می دانند .

از این جا ، روی دیگر سکه نمایان می شود چرا که اعمال و رفتارو عقاید بدبینانه ی این شیعیان قلابی ؛ جاهلان حقیقت جو را ؛ دلسرد کرده و شیعه گری را بی فائده و بلکه مضر ؛ قلمداد می کنند وحتا از مقام ومنزلت امامان شیعه میکاهند که این چنین پیروانی دارند (تشویق دیگران برای پیوستن به ولایت مولا ؛ پیش کش مدعیان شیعه گری).

این روی سکه ؛ تنها به دست مدعیان شیعه گری امروزین منقش نشده است بلکه میراثی است به ارث رسیده از اولین منتحلین بالتشیع .

به این حدیث صحیح و شریف دقت کنید : ... قال ابوالصباح الکنانی لابی عبدالله ما نلقی من الناس فیک فقال ابوعبدالله وما الذی تلقی من الناس فی ؟ فقال لایزال یکون بیننا وبین الرجل الکلام ، فیقول جعفری خبیث فقال یعیرکم الناس بی ؟ فقال له ابوالصباح نعم قال فقال فما اقل والله من یتبع جعفرا منکم انما اصحابی من اشتد ورعه وعمل لخالقه ورجا ثوابه ، هولاء اصحابی .

ابوالصباح باشکایت به امام گفت: به خاطر شما ، از دست مردم چه می کشیم ؟ امام فرمودند : مگر به خاطر ما ، مردم ، باشما چه برخوردی می کنند؟ گفت؟ تا حرفی بین ما وآنها می شود ؛ می گویند ای جعفری خبیث ،امام فرمودند : به خاطر من ، از شما عیب می گیرند ؟ ابوالصباح گفت : آری ، امام فرمودند : به خدا سوگند آنها که از جعفر پیروی می کنند بسیار کمند ، اصحاب من کسانی هستند که در ورع سخت گیرندو برای آفریدگارشان تلاش می کنند وامید به پاداش او دارند . اینان اصحاب من هستند.

  • یک قربانی

  افسوس و صد افسوس که دشمن ؛ علی را تحریف کرد و غیرِ علیِ محمد را ، در جامعه ، به عنوان نسخه ای واقعی عرضه کرد .

کدامین علی را می خوانید ؟

علیِ مدعیانِ شیعه گری را یا علی ؛ عبدِ محمد را؟

 مدعیانِ شیعه گری ؛ علی را  چنین عرضه می کنند .

اومافوق انسان هاست و بسیار و بسیاری از کارهای روزانه اش معجزه است ودست نایافتنی.

برجاهل درمانده ای که نتوانسته است، اورا بشناسد، خشمگین است .

نماد و اسوه ای است برای تفرقه واز هم گسیختگی جامعه ی مسلمانان.

برای او، وحدت وچهره ی نمایان گرٍ اسلام یعنی جامعه ی مسلمانان، پشیزی نمی ارزد.

آنچه می ارزد؛ افزایش سرمایه و املاک اوست و به همین جهت، بر باز پس گیری فدک ، اصرار می ورزد.  

هرکس که خود را تابع  و بنده ی او بداند ، شیعه است و از مقربان درگاهش ، شناخته می شود . هر چند به  معصیتهای بزرگی چون قتل و ظلم به مردمان وچپاول اموال عمومی وغصب حکومت ، دچارشود .

به خاطر انکه حکوت سیاسی بعد از پیامبر را به اوندادند، سرخورده است ودر امور عامه ی مردم دخالت نمیکند .

از این رو حکومت پنج ساله اش ، حکومتی است ظاهری، نه واقعی ، چرا که تنها ؛ به خاطر ترس بر جانش وجان حسنین این حکومت را گرفت و نه به خاطر  مصلحت مسلمانان و جامعه .

خطبه های نهج البلاغه اش چون اثر گذار در خروش مردم در برابر ظالم است و از ان رو که  فلسفه ی سیاسی حکومت اسلامی را بیانگر است و مردم را از زندگی در تاریخ بر حذر میدارد ، ان خطبه ها نیز ظاهری است و نه واقعی.

.

.

حال انکه علیِ محمد این چنین است :

انسانی است ، مافوق ؛ زندگیش از معجزات وخارق عادات پر نشده است.

شعارش مانند محمدصلی الله عیه واله  ؛ جمله ی انما انا بشر مثلکم ، است.

 تنها تفاوتش با مردمان انست که با کارهای عادی و معمولی ؛ خود را  به اوج انسانیت رسانیده است.

اسوه ای است برای وحدت مسلمین .

 به خاطر اهمیت وحدت است که به غاصبینِ خلافتش ، مشاوره میدهد و چون بر جامعه ی مسلمین  میترسد،  راهی برای حفظ جان خلیفه مشخص میکند و به او سفارش میکند : قیم بودن وقطب بودن خود را  در لشکر از کف ندهد1.

وحتا بر یاغیانی که علیه حکومتش تجمع کرده اند مشروط به انکه ضربه ای به  اجتماع مسلمان ها وارد نیاید؛ کاری ندارد. (إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِی‏ وَ سَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِکُمْ فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَیَالَةِ هَذَا الرَّأْیِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِین‏  اینان بر اثر ناخشنودى از حکومت من جمع شده و دست به دست هم داده ‏اند، و من تا وقتى که بر اجتماع شما نترسم صبر پیشه می ‏کنم، زیرا اگر اینان بخواهند رأى ناصواب خود را عملى سازند سر رشته نظام مسلمین گسسته می ‏شود خطبه 168)

پافشاری علی و همسربزرگش فاطمه ، برفدک و هجمه ی شدید ایشان بر حاکمان وقت؛  نه به خاطر مال دنیا و افزایش آن بود بل به خاطر روشنگری سیاسی ؛ به چنین هجمه ای اقدام کردند ؛ از این رو ؛ در هنگام حکومتش ؛ که اصرار بر این حق ؛ جنبه ی سیاسی نداشت فرمودند:  وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ‏ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا (مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟ که در فردا جاى شخص،در گور است، که آثار آدمى در تاریکى آن از بین می ‏رود، و اخبارش پنهان می ‏گردد، نهج البلاغة ص 417)

 به علت بی قرار بودنش بر سیری ظالمان و گرسنگی مظلومان و به خاطر اقامه ی حق و از بین بردن باطل بود که حاکم جامعه ی مسلمین شد . نهج البلاغه ص50- 70

و در آخر، شیعه ی او ؛ تنها کسی است که رفتارش با گفتارش مطابقت نماید : انما شیعه علی من صدق قوله فعله . کافی ج8 ص228

 

1-     مثلا خطاب به خلیفه دوم می فرماید : فَکُنْ‏ قُطْباً وَ اسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ وَ أَصْلِهِمْ دُونَکَ نَارَ الْحَرْبِ فَإِنَّکَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَیْکَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا حَتَّى یَکُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَیْکَ مِمَّا بَیْنَ یَدَیْکَ إِنَّ الْأَعَاجِمَ إِنْ یَنْظُرُوا إِلَیْکَ غَداً یَقُولُوا هَذَا أَصْلُ الْعَرَبِ فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ فَیَکُونُ ذَلِکَ أَشَدَّ لِکَلَبِهِمْ عَلَیْکَ وَ طَمَعِهِمْ فِیک‏ پس تو همچون محور آسیا باش، و به وسیله عرب آسیا را بگردان ، و آنان را در دل آتش جنگ بیفکن و خود به جبهه جنگ مرو، زیرا اگر بیرون‏ روى عرب از همه طرف پیمان با تو را بگسلند، تا جایى که حفظ مرزهایى که پشت سر گذاشته ‏اى براى تو از رفتن به کارزار مهم ‏تر شود. بی ‏شک اگر ایرانیها فردا تو را ببینند می ‏گویند این ریشه عرب است، اگر آن را قطع کنید آسوده می ‏شوید، و این اندیشه باعث می ‏شود که آنها را در جنگ با تو و طمع در از بین بردنت حریص‏ تر و سرسخت ‏ترکند. نهج البلاغة ص203                                                                                                                  وخطاب به خلیفه سوم می فرماید: وَ إِنِّی أَنْشُدُکَ اللَّهَ أَلَّا تَکُونَ إِمَامَ‏ هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ الْمَقْتُولَ فَإِنَّهُ کَانَ یُقَالُ یُقْتَلُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ یَفْتَحُ عَلَیْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ یَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَیْهَا وَ یَبُثُّ الْفِتَنَ فِیهَا فَلَا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ یَمُوجُونَ فِیهَا مَوْجاً وَ یَمْرُجُونَ فِیهَا مَرْجا و تو را به خدا سوگند مى‏دهم نکند پیشواى مقتول این امت باشى، زیرا سابقا گفته می ‏شد:در این امت پیشوایى کشته خواهد شد که با کشته شدن او راه کشت و کشتار تا قیامت به روى این امت باز می ‏گردد، و امور امت را بر امت مشتبه سازد، و فتنه را در میان آنان می ‏گستراند، در آن وقت حق را از باطل تشخیص نمی ‏دهند، و در آن فتنه موج می‏ زنند چه موجى، و آشوب می ‏نمایند چه آشوبى. نهج البلاغه ص 235)

 

  • یک قربانی

مدعیان شیعه گری یا همان منتحلین بالتشیع ؛ آنچنان ؛ با مولا و تشیع اصیل ؛ سر دشمنی وجنگ دارند که حتا ویژگی قسیم النار والجنه را نیز به گونه ای برای خود، تصاحب کرده اند و در این دنیا  به تقسیم بهشتیان وجهنمیان ؛ مشغول وسرگرم شدند حال آن که ظهور این صفت ؛برای موصوفان حقیقیش؛ درنشئه آخرت است.

آنها ؛ همحزبیان خود را هرچند دچار معصیت های بزرگی باشند ؛ در بهشت برین جای میدهند وغیر خودرا به دوزخ پرتاب میکنند، از این رو ، نگاهشان ؛ به غیرِ همحزبیان ؛ از نوع نگاه ِنفرت آمیز ونگاه به دشمن ِجهنمی است وهمیشه با غیر؛ در حال مبارزه وجنگ هستند.

حال آنکه ؛ پیامبر رحمت ، محمد ، نگاهش به نازلترین مردم اینگونه نبود، نگاهش به مشرکینِ عالم به صداقتش وجاحدِ نبوتش؛ ازنوع نگاههای حسرت آمیز بود(کهف/6) ، و بر هدایت آنها حریصانه اقدام میکرد(توبه/128) وپس ازتحمل آزار های فراوان ، دعایش بلند میشد که پروردگارا ؛ قومم را هدایت کن ، انها نمیدانند ؛رب اهد قومی فانهم لا یعلمون.

این اسوه ی عظیم بود که امیر مومنان را چنان ساخت ؛ که به دو مصاحبش در جنگ صفین فرمود برای جاهلین به حقیقت وجاحدان حقانیتش ؛ چنین دعا کنید اللهم احقن دماء نا ودماء هم واصلح ذات بیننا و بینهم واهدهم من ضلالتهم حتی یعرف الحق من جهله و یرعوی عن الغی والعدوان من لهج به نهج البلاغه خطبه 206( بار پروردگارا خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنها را اصلاح نما وآنان را از گمراهى به راه راست هدایت فرما تا آنان که جاهلند؛ حق را بشناسند، و کسانى که ستیزگى و دشمنى با حق می‏کنند دست بردارند و باز گردند)

پیامبر مهربانی ها ؛ خلق را عیال الله و دست پرورده های خدا میدانست (الکافی ج 2ص164) و برآنان، مهربان ولطیف بود وسفارشش؛ احسان به تمامی مردمان بود (من لایحضره الفقیه ج4 ص387) 

از آن رو؛ عبد او، مولی علی ؛ خطاب به مالک اشتر؛ امیر مصر؛ نوشت : أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ .... فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ‏ فِی الْخَلْقِ نهج البلاغه ص323 (دلت را به بخشودن مردم و دوست داشتن آنان موظف بدار! ... زیرا که مردمان دو گروهند: یا برادران دینى تواند، یا برابران نوعى تو) 

(وبه عنوان مشت نمونه خروار ؛جانشینان معصومش؛ شبانه وبدون معرفی خود ؛ به بسیاری از جاهلان به حقیقت امامتشان کمک میکردند)  

وبه علت لطافتش به خلق بود که برمتعصبینِ عالِم ؛ ومسدود کنندگان حق وحقیقت ؛ شدید بود. هر چند شدت برخوردش ، اورا ازمقام مدارا ورفق خارج نمیکرد.

به عنوان مثال؛ وقتی یهودیان لجوج ومتعصب مدینه ؛ به بارگاه قدسیش قدم نهادند  ؛ وبا گفتن کلمه ای زشت و ناپسند، حرمتش را نگه نداشتند؛ او بارفق ومدارا ؛ جواب مناسب آنها را داد ولی درآن حین ، یکی از همسرانش که اسوه  منتحلین بالتشیع است؛ با خشم فریاد زد عَلَیْکُمُ السَّامُ وَ الْغَضَبُ وَ اللَّعْنَةُ یَا مَعْشَرَ الْیَهُودِ یَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِیر که ناگهان  رسول خوبیها  اورا از ناسزا گویی نهی کرد وفرمود همانا مدارا ورفق ؛ زینت بخش رفتارها ست واگر مدارا از رفتارها برداشته شود، موجب زشتی میگردد . ان الرفق لم یوضع علی شیء قط الا زانه ولایرفع عنه قط الاشانه الکافی ج2ص648

همیشه بین خواص چشمگیر ومتعصبان عالم به حقیقت وعوام برخوداراز جهل مرکب؛ فرق میگذاشت وعتاب رحمت آمیزش بیشتر وبیشتر متوجه آن چشمگیران ِ دشمن انسانیت بود.

تا آنجا رحمتش فراگیر و شمولی بود که خدای رحیم  او را رحمت برای عالمین خواند. و ما ارسناک الارحمه للعالمین (انبیاء/107)

از آنجاست که معصوم ، نه تنها شفاعت محمد را برای امتش دانست بلکه شفاعت او را برای تمام عالم خواند و فرمود از اولین تا اخرین نیازمند شفاعت محمد پیامبر خاتم هستند ( ومتذکر شد که  شفاعت اهل بیت برای شیعیان است)تفسیرقمی ج2ص202

وچون قران با واخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین وان عصوک فقل انی بری مماتعملون به او گوش زد کرد که در صورت  نافرمانی وسرپیچی مومنین درگاهت ؛ تنها؛ از اعمال ورفتارآنان برائت بجوی ، نه از خود آنها ؛ او نیز از دوستان گنهکارش برائت نجست وتنها از اعمال انها ؛ خود را مبرا ودور دانست.

وهیچ گاه رحمت الهی را به عده ای مثلا پیروانش مختص نکرد؛ همانگونه که برای  بهشتی شدن پیروان عاصیش نیز تضمینی نداد. لیس بامانیکم وامانی اهل الکتاب من یعمل سوءا یجز به ..نساء/ 123و...

هرچند ممکن است رحمت خدایش که امامت غضب از ان اوست و یکی از مظاهرش ؛ شفاعت محمد است شامل گناهکاران ودیگران شود.        

تنها تضمینی که داد بهشتی بودن متقین وجهنمی بودن گروهی ازعاصیان بود؛ از ان رو پیروانش را لاابالی نکرد وهمیشه صفت ان الا نذیر را به همراه خود داشت.

 وهیچ گاه با دیگران برخوردی سخت وقساوت امیز نداشت واگر چنین می بود هیچکس به دورش حلقه نمیزد فبما رحمه من الله لنت لهم ولوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک آل عمران/159

 این بود؛ تفاوت مدعیان شیعه گری با صاحب مکتب .

 

  • یک قربانی

 در ان شب تاریک و ظلمانی که وجود کتبیت را  تماشاگر شدم ؛ بماند که چگونه ؟ به اصرار دوستی برتر از جانم؛ تو را مانند دیگران میدانستم .

تنها  آن شب این گونه گذشت. عسی ان تکرهوا شیئا وهو خیرلکم.

چراکه با امدن روز و طلوع خورشید ؛ افتاب دلیلی برافتاب شد ؛ چشمهایم بینا گشت وحیاتی زیبا را ؛ آغازیدم.

هر اندازه که نگاهم به تو ؛ خیره می شد؛ از اتش عشق؛ شعله ور تر میشدم و با سوختن هرچه بیشتر؛ به مبارکباد رب ؛ نزدیکتر می گشتم؛ بورک من فی النار ومن حولها.

 مجنون وار؛ در کوی وبرزن نامت را؛ فریاد کردم و به عشقت شهره شدم ، فاش بگفتم این سخن، شمس من و خدای من

تا انکه به من فهماندی ؛قرار نیست ؛ هر بی سروپایی به بارگاه قدسیت ؛ راه یابد.

بامدعی مگویید اسرار عشق ومستی     تا بیخبر بمیرد در عین خود پرستی

از این رو؛ لب فروبستم وهیچ نگفتم.

امروز سیزده ذی قعد ؛ روزی که نوشتن الفاظ شناساننده ی تو برای من را؛ به اتمام رساندی؛در این مبارک روز  و به شکرانه الطاف بی کرانه ات ؛ با توعهد میکنم ؛ احدی را مطلق نکنم؛ اما بنا به گفته ات ؛ درخمینی ذوب شده ی اسلام ناب ؛ ذوب شوم.

 

 

 

 

  • یک قربانی

با ارتحال پیامبر بزرگ محمد ؛ گروهی غوغا جو ؛ امامت سیاسی را از مولا امیرالمومنین غصب کرده و پس از مدتی ؛ گروهی دیگرحسین فرزند فاطمه را به شهادت رسانیدند.

ستیه فاطمه ؛ در پی غصب خلافت شویش وکشته شدن فرزندش حسین ، اندوهی سهمگین و مصیبتی بزرگ اورا فراگرفت.

 از این رو لعن و نفرین به غاصبین خلافت وگریه بر حسین شهید ، تنها راه شادی بخش فاطمه است.

اینست راز پا فشاری معصومین بر"غدیر وعاشورا" ؛ نزد گروهی .

و اینگونه است که دو واقعه ی اسوه یعنی "غدیر وعاشورا" تحریف می شود .

فاطمه و غاصبین خلافت مولا ؛ حدود1400 سال پیش دنیای فانی را وداع گقتند .

حسین بن علی سیدالشهدا نیز حدود1373سال قبل درسرزمینی به نام کربلا به شهادت رسید.

آنها رفتند تا خدای احکم الحاکمین خودرا ملاقات کنند.

هرتوشه ای که آنها برای خود اندوختند وهرچه آنها برای خود کسب کرده خدای به آنها می دهد.

فاطمه را به صدیقیت و لقاء خدای و رسول و سیادت زنان عالم و.. وحسین را به سیادت جوانان بهشت ومقام راضیه مرضیه ؛ زینت بخشیده وغاصبین را با دوزخ ملکات آنها ؛ به عذاب دردناک دچار میکند.

ما نیز تنها با اعمال ورفتار و اندوخته ی خود است که یا به او نزدیک (بهشت) شده و یا از او دور (جهنم)میشویم

واز ما بندگان نسبت به اعمال و رفتار آن نیکان و بدان هیچ گونه سوالی نمی شود.

واین نیست جز معنای کریمه ی : "تلک امه قدخلت لها ماکسبت و علیها ما اکتسبت ولاتسئلون عما کانوا یفعلون" بقره-134

از این بیان است که تحریف رخ داده در"غدیر وعاشورا" نمایان واشکار میشود: قرار دادن دو واقعه مهم "غدیر و عاشورا" در اعماق تاریک تاریخ .

و از این رو ست که می توان به آزاد اندیشان متعهد حق داد ؛ خطاب به منتحلین بالتشیع  فریاد کنند: غدیر و عاشورای شما (علی وحسین شما) تاریخی است و هیچ ثمره ونتیجه ای برای ما و روزگار ما ندارد و همینگونه است ؛ ابراز دشمنیتان با عذاب شدگان خوابیده درگور.

وبیان کنند ؛ شما ای مدعیان شیعه گری ؛ در غدیر، دچار تناقض شدید؛ چرا که برای اثبات رهبری سیاسی مولا ، برمحال بودن امت بدون راعی استناد می کنید و با نگاه عاقل اندر سفیه گونه از طرف مقابل می پرسید آیا ممکن است پیامبر بر زحمات 23 ساله اش چوب حراج زند وامت را بدون رهبر و امام وانهد؟

حال انکه ، پس ازگذشتن 250 سال از ارتحال پیامبربزرگ ؛ امت بدون راعی و حاکم را معقول می دانید؟

در اینجاست که تفسیر و قرائتی دیگر از غدیر و عاشورا ظاهر میشود ؛ قرائتی عالمانه و صحیح از علماء و مرزبانان شیعی.

 این قرائت ؛ هیچ گاه امت بدون راعی را تایید نمیکند و آن را الی الابد محکوم میداند.

غدیر را تنها اسوه و یادآور برای این اعتقاد ژرف می داند؛ از این رو بر بیان و بپاداشتن غدیر؛ اصرار میورزد.

این نفسیر؛ عاشورا را محصور در اعماق تاریخ نمیداند ومعتقد به کل یوم عاشوراست1 .

وتنها ، عاشورای 61 را  اسوه ی کامل خود میداند ومیبیند.

وگریه برحسین ثار الله را ، نه به خاطر شخص او ، بلکه به علت زنده نگاه داشتن اهداف او در افراد وجامعه واجب و فرض میداند،

وهیچ گاه پیشنهاد سید بن طاووس دربرگزاری جشن وسرور برای حسین را نمیپذیرد2.

این قرائت؛ انانکه به تمام آورده های رسول ایمان داشته ولی به خاطر جهل وشبهه در مساله ای تاریخی نظری و نه ضروری3، امامت سیاسی را از آن مولا نمیدانند را دشمنان فاطمه نمیخواند4.

بل آنانیکه از روی اگاهی ؛ امت را بدون راعی دانسته و به دشمنان قسم خورده ی اسلام ؛ از غرب تا شرق پناهنده میشوند و به دنبال ایجاد تفرقه وشکاف در جامعه مسلمین هستند را ؛ دشمنان مولا علی میداند.

باشد که با نابود کردن دشمنان فاطمه ، خشنودی حضرتش نصیب حالمان گردد.

"اللهم انی اسئلک ان تقتل بی اعدائک واعداء رسولک5"

1-صحیفه امام ج10 ص122

2-اقبال الاعمال ج2 ص584

3-موسوعه الامام الخوئی ج3ص 80

4-کافی ج2ص43

5-کافی ج4ص74

 

 

 

 

 

  • یک قربانی

 حجاج بن یوسف ثقفی در وصف زائران وشیفتگان پیامبر بزرگ محمدچنین گفت : تبا لهم ! انما یطوفون باعواد و رمۀ بالیۀ ! هلا  طافوا بقصر امیرالمومنین عبدالملک الا یعلمون ان خلیفۀ المرء خیر من رسوله

حدود هزار واندی سال است که حجاج بن یوسف ثقفی مرده است.

اشتباه نکنید او بدون وارث ومیراث نمرد .

بی ارزش جلوه دادن ویاکم ارزش کردن پیامبر بزرگ محمد واورده های او میراثی است که ازحجاج بن یوسف ثقفی به وارثین او یعنی همان منتحلین بالتشیع1منتقل گشت ،تااسلام ناب راهرچه بهتر ازدل ها ودیده های دوستداران محمد وآل او بزدایند.

منتحلین بالتشیع با تزریق این میراث به پیکره ی جامعه دوستداران اهل بیت خصوصا بخش کلیدی ان توانستند انها را بر پرتگاه انحطاط وسرنگونی قراردهند چراکه فرمود اذا فسد العالم فسدالعالم.

برای اثبات مدعا وایقاظ ... ،بخشی از شواهدی که نشانه ی تاثیر این میراث بر دوستداران اهل بیت است را بیان می کنم : 

منتحلین بالتشیع با محرف خواندن کتاب مهیمن محمد ومعما ومشکل دانستن ان کتاب راه تمسک به ثقل اکبر را بستند تا از این راه باپایمال کردن کتاب او و به  تبع پایمال شدن اهل بیت او ضربه ی سهگینی به محمد ودینش وارد نمایند ،

دراثر این ضربه ی عمیق است که عالم علوم اسلامی از حدیث تا فقه نیازی به قران نمی بیند وتنها ان را برای قرائت وتعویذویا استخاره  می داند رجوع شود به المیزان ج5  ص276               

منتحلین بالتشیع امت اسلامی مدینه را  بالاخص  هسته ی مرکزی ان مهاجرین وانصار را مجموعه ای تشکیل یافته ازمنافقین دانسته و تلاش بی وقفه محمد در هدایت را بدون نتیجه وبی ثمر نشان می دهند .

به دنبال  نشر این پندار در جامعه دوستداران اهل بیت است که نقش سازنده امت  اسوه ای که پیامبر بزرگ نه  تنهابرای مسلمانان بلکه  برای بشریت به ارمغان اورد  کمرنگ می شود  وکمتر کسی به فکر الگوگیری از این امت نمونه می افتد

کنتم خیر امه اخرجت للناس ال عمران ایه 110

 (قابل ذکرانکه این امت به عللی منجمله  روی کار امدن نااهلان متلاشی شد وتاکنون نیز امت اسلامی اسوه ای برای بشریت ظهور نیافته است)2

منتحلین بالتشیع بابیان مغرضانه فضائل مولایم امیرالمومنین درصدد رودر رو قرار دادن ان پرورش یافته مکتب محمد با پیامبر شدند بلکه اورا بر مربیش ترجیح دادند وطریقیت او برای رسیدن به  پیامبر بزرگ را  ،از بسیاری ذهن ها زدودند.

ازباب نمونه بسیاری انا مدینه العلم وعلی بابها را که نصی بر طریقیت مولا است را شنیدند ولی طریقیت ان را تفقه نکردند

اگر کسی شهرعلم را نخواهدوطلب نکند چه به خدمت باب برسد وچه نرسد علمی نصیبش نمیشود(توجه :  طلب علم فریضه است )

وچه زیباست کلمات مولا دربیان ارتباطش باپیامبر بزرگ : انما انا عَبْدٌمِنْ‏ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ کافی ج1ص90

وَ لَقَدْ کُنْتُ‏ أَتَّبِعُهُ‏ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِه....‏ نهج البلاغه/خطبه قاصعه و...

وبه علت توسعه میراث حجاج  وتلاشهای منتحلین است که بسیاری ازدوستداران؛ با مقامات وفضائل محمد اشنائی نداشته واز سیره ومغازی ان صادر اول بی اطلاعند.

و به گوش های انان نرسیده است که سیده ی نساء العالمین از یاد اوران مغازی پدر بود3وانکه امام سجاد فرمود : کنا نعلم مغازی رسول الله کما نعلم السوره من القران

منتحلین بالتشیع با تمام توان برای نابود کردن ذکرویاد محمد در جامعه دوستدار کوشیدندوازهیچ تلاشی چشم نبستند،

از ان روکمتر کسی در مجالسی که به عنوان شعائر الهی تلقی میشوند (عزاء، جشن،توسل ) به احیای شعار اهل بیت خصوصا سیدالشهدا توجه میکند.

درحالیکه  صادق ال محمد درتبیین شعار اهل بیت فرمودند:  شعارنا یامحمد یامحمد

وشعارالحسین یامحمد

وشعارنا یامحمد4 کافی ج5ص47

وکمتر کسی میداند به خاطر حفظ و پابرجایی نام وذکر محمد باید جنگید5تهذیب الأحکام ج‏6 ص125

وکمتر کسی از اداب ذکر محمد واداب نقل سخنان او اطلاعی دارد؛

عجب انکه امام صادق از شنیدن اسم مبارک پیامبر بزرگ فرحناک شده و با تکرار نام محمد وخم شدن سوی زمین به زمزمه چنین جمله ای میپردازد :   

بِنَفْسِی وَ بِوُلْدِی وَ بِأَهْلِی وَ بِأَبَوَیَّ وَ بِأَهْلِ الْأَرْضِ کُلِّهِمْ جَمِیعاً الْفِدَاءُ لِرَسُولِ اللَّه‏ کافی ج6ص39

وکمتر کسی برای زیارت ان پیام اور الهی فضیلتی معتقد است ودر صدد رفتن به زیارت ان بزرگ است ، درحالیکه بنابر فرمایش مولایم امام کاظم اهل مدینه به علت سلامی که از نزدیک به رسول الله میدهند برتمامی ساکنان شهر های دیگر فضیلت دارند.7-6الکافی ج‏4 ؛ ص557

منتحلین بالتشیع چنان مقام رسول خدا را در نگاه ها پایین اوردند که هیچ کس باور نمی کند بالاترین مصیبت هر مخلوقی مصیبت ازدست دادن رسول است

 إِنْ أُصِبْتَ بِمُصِیبَةٍ فِی نَفْسِکَ أَوْ فِی مَالِکَ أَوْ فِی وُلْدِکَ فَاذْکُرْ مُصَابَکَ بِرَسُولِ اللَّهِ  فَإِنَّ الْخَلَائِقَ لَمْ‏ یُصَابُوابِمِثْلِهِ‏ قَطُّ کافی ج3ص220

وحتا امیرالمومنین نیز با یاد اوری ان مصیبت عظیم توانست بر مصیبت ستیه فاطمه الزهرا فائق اید وتحمل ان مصیبت بزرگ را برخود اسان کند

چرا که فرمود السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازلة فی جوارک و السریعة اللحاق بک قل یا رسول الله عن صفیتک صبری و رق عنها تجلدی إلا ان لی فی التأسی بعظیم فرفتک و فادح مصیبتک موضع تعز نهج البلاغه خطبه202
{ولی سختی جدایی از تو و شدت مصیبت از دست دادن تو با عظمت تر از این مصیبت بود و این تسلیتی برای من ( در عزای فاطمه ات) است}

این است گوشه ای از مظلومیت محمد درجمع  شهادت گویان به رسالت وعبودیتش .  

خوب است باانصاری شهید عبدالله بن رواحه  همصداشده وخطاب به منتحلین بالتشیع چنین گوئیم

خلو بنی الکفار عن سبیله                   انی شهید انه رسوله

خلو فکل الخیر فی رسوله                  یارب انی مومن بقوله

1- از منتحلین بالتشیع اصطلاحی که از روایات گرفته شده است افراد خاصی را اراده نکرده ام از ان رو اشخاصی که نظرات این جریان فکری را بیان کرده و قابل دفاع میدانند را متهم به هم حزب بودن با این جریان نمیدانم هرچند متاثر میدانم .

2-امید است در نوشته های آتی به گوشه ای  از  فضائل سپاهیان محمد،مهاجرین وانصار  اشاره کنم

3-بسندصحیح عَاشَتْ فَاطِمَةُ  بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ  خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً لَمْ تُرَ کَاشِرَةً وَ لَا ضَاحِکَةً  تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَیْنِ- الْإِثْنَیْنِ وَ الْخَمِیسَ فَتَقُولُ هَاهُنَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هَاهُنَا کَانَ‏الْمُشْرِکُون

4-بسند صحیح علی المشهور عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:شِعَارُنَا یَا مُحَمَّدُ یَا مُحَمَّدُ وَ شِعَارُنَا یَوْمَ بَدْرٍ یَا نَصْرَ اللَّهِ اقْتَرِبْ اقْتَرِبْ وَ شِعَارُ الْمُسْلِمِینَ یَوْمَ أُحُدٍ یَا نَصْرَ اللَّهِ اقْتَرِبْ وَ یَوْمَ بَنِی النَّضِیرِ یَا رُوحَ الْقُدُسِ أَرِحْ وَ یَوْمَ بَنِی قَیْنُقَاعَ یَا رَبَّنَا لَا یَغْلِبُنَّکَ وَ یَوْمَ الطَّائِفِ یَا رِضْوَانُ وَ شِعَارُ یَوْمِ حُنَیْنٍ یَا بَنِی عَبْدِ اللَّهِ [یَا بَنِی عَبْدِ اللَّهِ‏] وَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ‏ حم* لَا یُبْصِرُونَ وَ یَوْمِ بَنِی قُرَیْظَةَ یَا سَلَامُ أَسْلِمْهُمْ وَ یَوْمِ الْمُرَیْسِیعِ وَ هُوَ یَوْمُ بَنِی الْمُصْطَلِقِ أَلَا إِلَى اللَّهِ الْأَمْرُ وَ یَوْمِ الْحُدَیْبِیَةِ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ‏ وَ یَوْمِ خَیْبَرَ یَوْمِ الْقَمُوصِ یَا عَلِیُّ آتِهِمْ [ائْتِهِمْ‏] مِنْ عَلُ وَ یَوْمِ الْفَتْحِ نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً وَ یَوْمِ تَبُوکَ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ وَ یَوْمِ بَنِی الْمُلَوَّحِ أَمِتْ أَمِتْ وَ یَوْمِ صِفِّینَ یَا نَصْرَ اللَّهِ وَ شِعَارُ الْحُسَیْنِ ع یَا مُحَمَّدُ وَ شِعَارُنَا یَا مُحَمَّدُ.

5- بسندلاباس به....فَإِنْ خَافَ عَلَى بَیْضَةِ الْإِسْلَامِ وَ الْمُسْلِمِینَ قَاتَلَ فَیَکُونُ قِتَالُهُ لِنَفْسِهِ لَا لِلسُّلْطَانِ لِأَنَّ فِی دُرُوسِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ ذِکْرِمُحَمَّدٍ

6-بسندصحیح قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ  أَیُّمَا أَفْضَلُ الْمُقَامُ بِمَکَّةَ أَوْ بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ تَقُولُ أَنْتَ قَالَ فَقُلْتُ وَ مَا قَوْلِی مَعَ قَوْلِکَ قَالَ إِنَّ قَوْلَکَ یَرُدُّکَ إِلَى قَوْلِی قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَمَّا أَنَا فَأَزْعُمُ أَنَّ الْمُقَامَ بِالْمَدِینَةِ أَفْضَلُ مِنَ الْمُقَامِ بِمَکَّةَ قَالَ فَقَالَ أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِکَ لَقَدْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ذَاکَ یَوْمَ فِطْرٍ وَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فِی الْمَسْجِدِ ثُمَّ قَالَ قَدْ فُضِّلْنَا النَّاسَ الْیَوْمَ بِسَلَامِنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ

7-(لذا مرجع فقهی اقای خوئی فضیلت زیارت پیامبر را برتمامی ائمه مقدم می دارد لو دار الأمر بین زیارة النبی صلّى الله علیه و آله و سلّم و زیارة الإمام الرضا علیه السّلام فأیهما أفضل و أکثر أجرا؟الخوئی: قد یظهر من روایات أفضلیة زیارة الرضا علیه السّلام على زیارة سائر الأئمة و لکن لم نعثر على أفضلیتها على زیارة النبی صلّى اللّه علیه و آله و سلّم. صراط النجاة (المحشى للخوئی)، ج‌1، ص: 470‌)

 

 

 

  • یک قربانی

برای تحقق و عینیت انتظار؛ اعتراض به وضعیت موجود خصوصیتی حتمی وضروری است چرا که بی اعتراض ؛ انتظاری وجود ندارد. در انتظار ظهور مهدی موجود این اعتراض به چه کسی متوجه است؟

به چه کسی باید اعتراض کرد؟به خودوجامعه؟ویا به خدا؟

چناچه دلیل نابسامانی وضعیت موجود راغائب بودن اماممان بدانیم

باید اعتراضمان برخدای عالمیان معطوف شودکه چرا  امام مستضعفمان را در سراپرده غیبت سکنی داده است تا جهان در معرض  این همه ظلم وسرکشی و عصیان قرارگیرد؟؟؟؟     

بنابراین دیدگاه است که دسته ای از منتظران سیل اعتراضها را برخدای متعال متوجه دانسته واز او میخواهند که جهان را از این بی قراری ها وعصیان ها نجات دهد (بد نیست مضطرین به ظهور امام حجت از این منتظران ؛  باانجام  معاصی  الهی  خدا را به خشم اورده تا مجبورش کنند ظهور حجتش را هرچه زودتر مقدر فرماید!!)

ازان رو که اعتراض به خدای عالمیان جایز نیست  و او فیاض علی الاطلاق است ؛ 

علت محرومیت از اماممان را ؛ خود وجامعه میدانم.

وبه امید پدید امدن جامعه ای منتظر؛ اعتراضم را بر خود وجامعه انسانی ومسلمانی (و نه اسلامی ) فریاد میکنم .

چراکه تنها باخلق جامعه ای معترض ومنتظر ؛ فیض مطلقه الهی شامل حالمان می گردد.

" امید انکه نوشته هایم  انتظارم را بیانگر باشد"

 

  • یک قربانی

در بسیاری ازجمع های به اصطلاح شیعی ومحب ؛ هر کس نسبت به همسران گناهکار رسول خدا کمترین احترام را بجا اورد، از دوزخیان و منفوران اهل البیت است؛ ودر مقابل هرکسی بیشتر ورکیکتر به انها توهین کند از مقربین اهل البیت شناخته می شود.

حال انکه ایه ی ششم سوره احزاب برخلاف این پندار ؛ همسران رسول خدا را در حکم مادران میداند و بیانگر انست که احترام به همسران رسول خدا واجب ولازم  است. (چه برسد به توهین وفحش که توهین به هرمسلمی ممنوع است.)

برای انکه مقصود  ایه  مشخص شود، به توضیحی هرچند اجمالی پیرامون عبارت مختص به همسران رسول میپردازم و سپس کلمات برخی از علما را به عنوان تایید می اورم هرچند اگر این برداشت مورد تایید سلف نبودنباید ترس غلبه کند چرا که مولایم فرمود: "لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقلۀ اهله‏" نهج البلاغه خطبه201

درایه ششم سوره مبارکه احزاب چنین امده است: " النبی اولی بالمومنین من انفسهم وازواجه امهاتهم .."

ازان رو  که  درعبارت "ازواجه امهاتهم" بدون درنظر گرفتن هرگونه قیدی ، همسران رسول خدا را امهات المومنین میخواند واز ان سو که معنای حقیقی ونسبی مادردرانها معناندارد ؛ می توان گفت کریمه درصدد انست که همسران پیامبر را ادعائا وتنزیلا در مرتبه مادران قرار دهد ودرنتیجه تمامی احکام مادران را برای انها ثابت کند.

به بیان فنی این جمله با توسعه مدلول امهات ، برادله احکام متعلق به مادران حاکم است مانندحکومت الطواف صلوة بر احکام صلوة وچون مقدار توسعه وتضییق موضوع متوقف بر مقدار توسعه وتضییق دلیل حاکم است ودلیل حاکم که  ازواجه امهاتهم است ؛ امهات را توسعه ای مطلق وبدون قید داده است.

 نتیجتا تمامی احکام مادران از قبیل وجوب احترام ومصاحبت نیکو دردنیا برای انها ثابت است.

نکته : اگربادلیل خارجی اختصاص بعض احکام را به مادران دانستیم مانند جواز نظربه غیر وجه وکفین در این احکام توسعه معنا ندارد همانطورکه درحکومت  الطواف صلوه تمامی احکام صلوه برای طواف ثابت نیست.
باچشم پوشی از حکومت توسعه ای؛ قدر متیقن وظهور عرفی عبارت ان است که همسران رسول خدا بخاطرانتساب به رسول ، انقدرلازم الاحترامند که قران انها را به سمت مادری مومنان منصوب کرده است.
با توجه به یقینی بودن این برداشت است که بزرگانی همچون شیخ طوسی ؛ علامه حلی؛ شهید ثانی ؛ محقق کرکی و محدث بحرانی وعلامه طباطبائی درمعنای  "ازواجه امهاتهم "وجوب احترام وتعظیم همسران رسول خدا را ذکر کرده اند که عبارت بعضی از این بزرگان را درذیل می اورم :
شیخ طوسی در تبیان  میفرماید: والمعنی انهن کالامهات فی الحرمة وتحریم العقد علیهن ج8ص318       
علامه حلی در تذکره المنتهی میفرماید: ولیست الامومة هنا حقیقیة بل المراد تحریم نکاحهن ووجوب احترامهن لافی النظر الیهن .. ص568
شهید ثانی درمسالک الافهام می فرماید: لان ذلک وقع علی وجه المجاز لا الحقیقه کنایةعن تحریم نکاحهن ووجوب احترامهن ج7ص81
محقق کرکی جامع المقاصد ج12ص64 ومحدث بحرانی حدائق ج23ص105

علامه طباطبائی درالمیزان می فرماید: قوله ازواجه امهاتهم جعل تشریعی ای انهن بمنزلة امهاتهم فی وجوب تعظیمهن وحرمة نکاحهن بعد النبی ج16ص277 

قابل توجه انکه : زوجه نبی بودن وبه دیگرسخن  انتساب به رسول خدا وصفی است که برای فعلی شدن احکام مادران نسبت به  همسران رسول خدا موضوعیت داردونه انکه وصف مادری مومنین ، برای ذات انها ثابت باشد، لذا این فقره  برای انها از ان جهت که امهات المومنین هستند فضیلتی اخروی  ثابت نمیکند بلکه تکلیف انها را به علت انتساب به رسول  دوچندان میکند لذا قران خطاب به همسران رسول میگوید: شما همانند دیگر زنان نیستید گناهتان دوبرابروثوابتان دوبرابر است(ایه 30-31 و32  سوره احزاب)

بدینسان، وجوب احترام انها به علت انتساب به رسول،با عدم اطاعت ودوری جستن از رفتار اشتباه انها وحتا خودانها ؛ منافاتی ندارد .

 

 

                                                                                                                                                                                                                                                                     

 

  • یک قربانی